به گزارش راهبرد معاصر؛ درباره اظهار نظر اخیر اروپا و محکوم کردن ایران در مسأله هستهای، نخستین موردی که به ذهن متبادر میشود این است که اگر قرار به محکومیت باشد، طبق حقوق بینالمللی و عرف جهانی، کشوری که بدوا از یک توافقنامه خارج میشود باید محکوم گردد. این در حالی است که اروپا در زمان ترامپ نسبت به عهدشکنی صریح آمریکا سکوت اتخاذ کرد.
چنین مسألهای را میتوان در قالب حاکم بودن استانداردهای دوگانه در رفتار و موضعگیریهای غرب تحلیل کرد؛ به عبارت دیگر این مسأله به یک روال سیاسی بدل شده است که هرجا منافع ملی غربیها ایجاب کند راجع به یک مسأله واحد عملکردی متناقض نشان میدهند .
مسأله حقوق بشر و اتخاذ استاندارد دوگانه در قبال ناقضان آشکار حقوق بشر مثل عربستان و رژیم صهیونیستی از طرفی و اعمال فشار به بعضی دیگر از کشورها از طرف دیگر با همین حربه، نشان دهنده سابقه استفاده از این روش غیرمنصفانه است.
از طرف دیگر حقوق بینالملل به عکس وجههای که سعی در بازنمایی آن میشود، به طور بارزی تحت نفوذ امور سیاسی قرار دارد. به تبع، سازمانها و رژیمهای بینالمللی و توافقاتی مانند برجام هم دستخوش بازیهای سیاسی شده و از ماهیت خود تهی میشوند.
اتحادیه اروپا بنابر مشی لیبرالی که برای خود تعریف کرده است، اصولاً باید نسبت به حقوق بینالملل و سازمانهای بینالمللی التزام داشته باشد، اما شواهد امر حاکی از رویهای خلاف این است.
عامل دیگری که باعث اتخاذ چنین مواضعی از سوی اتحادیه اروپا در قبال جمهوری اسلامی ایران میشود، حضور پررنگ لابی صهیونیسم در این کشور هاست. به خاطر داریم که وزیر خارجه وقت فرانسه در جریان مذاکرات ژنو، چقدر میکوشید تا از به سرانجام رسیدن برجام جلوگیری کند. امری که طبق شواهد، نشات گرفته از نفوذ مستقیم لابیهای صهیونیستی در فرانسه بود.
مسأله اساسی دیگر در این راستا، دنباله روی اتحادیه اروپا از آمریکاست. کشورهای اروپایی پس از جنگ جهانی دوم، بنابر ضعف و احتیاج ناشی از خسارات فراوان جنگ، به دامان آمریکا پناه بردند و در قالب مقولاتی مثل طرح مارشال و ناتو وابستگی آنها به ایالات متحده تثبیت شد. یکی از اهداف گسترش اتحادیه اروپا، سعی کشورهای اروپایی به استثنای بریتانیا در استقلال تدریجی سیاست خارجی از آمریکا بوده است .
به نظر میرسد این مهم هنوز محقق نشده و همزمان با تضعیف اتحادیه در سال های اخیر، اروپاییهای چارهای جز هماهنگ کردن سیاست خارجی خود با آمریکا را ندارند. آنها هنوز پیوندهای محکمی در زمینههای اقتصادی و امنیتی با امریکا دارند که از لطمه وارد آمدن به آنها حتی المقدور اجتناب میکنند .
ترس از احیا قدرت روسیه و چین در آینده ممکن است این پیوند را ها لاجرم عمیقتر هم کند و حالت رهبری آمریکا بر بلوک غرب در دوران جنگ سرد را مجددا اعاده نماید .
بنابراین در تفسیر این اظهار نظر اخیر اتحادیه اروپا درباره برجام بایستی گفت دلایل منطقی و حقوقی برای اروپا در این زمینه وجود ندارد و آنچه هست مسائل سیاسی و اتحاد ناگزیر با آمریکاست که سیاست خارجی مستقل را از کشورهای این منطقه سلب کرده و در تعامل با کشورهایی مثل ایران، چارهای جز اولویت دادن به نظر آمریکا را نخواهند داشت.
بنابراین در مسایل مهم سیاست خارجی از جمله برجام، ما نمیتوانیم روی اروپا به عنوان یک بازیگر مستقل حساب کنیم. از سالهای پیش گفتگوهایی تخت عنوان انتقادی و سپس سازنده و همه جانبه با اروپا شروع شده است که نشان دهنده تلاش جمهوری اسلامی برای استفاده از اروپا به عنوان یک نیروی متعادل کننده در برابر آمریکاست. این مسأله اما به نظر میرسد فعلا هنوز محقق نشده و با این میزان از وابستگی اروپا به آمریکا، عملا در کوتاه مدت قابل توجه نخواهد بود.